محبتهای بیکلام

                     

  

  همیشه حرف زدن رو دوست داشتم خوش صحبت نبوده ونیستم.   

 

گاهی شاید به تته پته هم  بیفتم . 

 

 اما دوست داشتم حرف بزنم و به حرفها گوش بدم بهترین  

 

راه  برای بیان عقاید  ونظرات وعلایق برای من حرف بود وحرف.....  

 

این روزها که وقت بیشتری دارم وکمی ،فقط کمی بیشتر به خودم و روزهای  

 

گذشته فکر میکنم .هیچ اثری از بیشترحرفهای گفته و شنیده پیدا نمیکنم.  

 

واژه ها انگار فقط در همون لحظات اعتبار داشتند. 

 

وبا گذشت زمان هیچی ازشون باقی نموند .

 

اما بیشتر که فکر میکنم  

 

 یادداشتها ،جرکات ،نگاهها ومحبت های بی کلام رو به خوبی به  یاد  میارم .    

 

خوشحال یا ناراحتم میکنند یا احساساتم رو به خودشون سخت مشغول  

 

میکنند بعد از گذشت مدتها با کوچک ترین چیزها مثل اول  

 

همه جلوی چشمم رژه میرند وبه خوبی وبا جزئیات  

 

انگار که برای من تکرار میشن.  

 

و من ترجیح میدم کمتر از کلمات وحرف زدن استفاده کنم.  

 

دوست دارم با نگاهم ،حرکاتم ، خنده ام حرف بزنم وبه یاد بمونم .

 

 از صداها از دنیای شلوغ صدا ها خسته ام