لحظه‌‌ی خداحافظی

دوست خوب بهترین کتابی است که خواندنش همراه با شادی و نشاط و احساس لذت دوستی است. اما افسوس که عمر سفر کوتاه است و تا بفهمی باید رفت! باید چمدانت را که به اندازه‌ی پیراهن تنهایی تو جا دارد برداری و در لحظه‌ی تلخ خداحافظی اشکِ حلقه شده در چشمانت را فرو بری تا آتش دل را بنشاند و با بغضی مبهم در گلو، غزل خداحافظی را بخوانی و از آنها که می‌دانی بی هیچ شائبه‌ای دوستت دارند جدا شوی و حیران بر درازنای جاده خیره بمانی، غرق این آرزو که ایکاش می‌شد هرگز جدایی‌ها رخ نمی‌داد.

دلها چه زود بهم گره می‌خورند و روح‌ها به هم خو می‌گیرند و لحظات خوش تا چه اندازه سریع و نا پایدارند؟!!

آیا سخت تر از لحظه‌ی جدا شدن از دوستان صمیمی و بی‌ریا را می‌توان تصور کرد؟! دوستانی که می‌دانی تو را تنها به خاطر تو دوست دارند و داشته و نداشته خود را در طبق اخلاص در پیش پایت نهاده‌اند.

سفر با تمام خوشیهایش سرانجام به پایان رسید و چند ساعتی دیگر باید به کمک پاهایی که کوچکترین میلی به جدایی ندارند شهر بی‌نظیر اصفهان را ترک خواهیم نمود.

....

جای‌ تمام دوستان خالی‌ و ممنون از میهمان‌نوازی دوستان اصفهانی که الحق تعریف کردنی است!!!

صفای وجودشان!!!